wp-extended-search
domain was triggered too early. This is usually an indicator for some code in the plugin or theme running too early. Translations should be loaded at the init
action or later. Please see Debugging in WordPress for more information. (This message was added in version 6.7.0.) in /home/nostalgi/public_html/wp-includes/functions.php on line 6114در هوایی که سرد بود شدید
روز قبل از شروع سال جدید
دختر هشت ساله ای زیبا
داشت در خواب ناز می خندید
یک پدر خوانده … بی شرف … دلسنگ …
داد میزد : برخیز صبح رسید
داد می زد بلند شو دختر
تو و کبریــتهایت… شب عید
گفت برخیز مفتخور از خواب
گفت برخیز وگر نه … (تهدید)
خواب راحت غریبه با او بود
دخترک مثل بید می لرزید
بستر مندرس و نازک او
یادگار غم مادری فقید …
دخت بدبخت در دلش می گفت
بد و بیراه و لعن با خورشید
با شبی که دوباره فردا شد
(کاش دیگر زمین نمی چرخید)
دختربی نوا ز جا برخواست
کهنه رختی که داشت را پوشید
راهی کوچه و خیابان شد
گفت کبریـــــتها پول شوید
ور نه یخ می زنم من از سرما
چون پدرخوانده ی بیرحم پلید
گفته پول است کلید برگشت
(در همین اوهام … در فکر کلید …
سیر می کرد دخترک) ناگاه
کل کبریتها زمین پاشید
و تصادف نمود با گاری
صاحب چرخ سرش داد کشید.
نم و خیس و شکسته و سالم
جملگی را ز برفها بر چید
باز فریاد می زند (کبریــــــــــــت)
آی مردم تو رو خدا بخرید
هرزه دیوارهای بی احساس
شهروندان دنی تر از یزید
بیتفاوت عبور می کردند
طعنه هاشان به عقده انجامید
پشت ویترین لباس قرمز رنگ
تار و پودش حریر و مروارید
دخترک غرق در توهم بود
از فروش کبریتها نومید
چند ساعت گذشت از سر شب
طفل بیچاره هی کنایه شنید
هر که از این مثلا آدم ها
تنه میزد . و . تنش را درید
گوشه ی جاده او ولو شده بود…
زیر سقف شیروانی که خزید
ناگهان چهره اش مصمم شد
یک جرقه … یک کورسو … امید …
تکه ی آجری که خیس نبود
چند کبریت را به آن سایید
عمر هر شعله چند ثانیه بود
دخترک مست و گیج و خواب آلود
مست از درد ، درد بی فرجام
گیج این زندگی درد آلود
بار اول توهمش این بود
(یک بخاری …) چه جای گرمی بود …
دفعه دومی که رویا دید
میز میوه … شراب … کاش خواب نبود
یک درخت کریسمس زیبا
آخرین وهم ، اخرین رویا
گفت مادر بزرگ جان برگرد
و . مرا با خودت ببر بالا
و . مرا با خودت ببر به بهشت
جز جهنم نبود این دنیا
گل یخ … گوشه ی کوچه … شب سرد
گفت بدرود … رفت سوی خدا
بین یک عده مردم بیدرد
دختری نان شب گدایی کرد
توی سرما وفقر و بدبختی
باز نامیده می شود ولگرد
باز در خواب ناز می خندد
نو عروسی که مرد زیر درد …
—
محمد فلاح / زمستان 1392
با سپاس ویژه از مدیر سایت نوستالژیک تی وی nostalgiktv که با اقدام فوق العاده خود در پخش این کارتون خاطره انگیز برای اولین بار بعد از حدود سه دهه (که از تلویزیون ایران پخش شده بود) ، انگیزه ی سرودن این شعر را در من ایجاد کرد
( لینک دانلود این کارتون در آدرس زیر موجود می باشد https://nostalgiktv.com/?p=3326 )